نویسنده: عجاج نویهض




 

احدهاآم، تئوریسن دکترین خشونت یهودی و نویسنده ی پروتکل های صهیونیزم

آیا پروتکل ها کار یک فرد است یا گروه؟ اگر دستاورد یک نفر است او کیست؟ پژوهشگران غربی همداستانند که چون سبک و سیاق پروتکلها یکی است، پس قبل از انعقاد کنگره توسط یکی از بزرگان یهود تهیه شده تا در کنگره قرائت و تصویب شود و بلکه به منزله ی دستورالعملی روشنگر برای فعالان یهودیت جهانی باشد و هرگز قصد انتشار و توزیع آنها حتی در میان خواص یهود در کار نبوده است.
بعد از آن که پروتکلها به انگلیسی ترجمه شد و نویسندگان به غور و کنکاش درباره ی آنها پرداختند، بزرگترین اندیشمند یهودی، آشر گینزبرگ (1) از اهالی اودسا، در معرض اتهام قرار گرفت. این مرد به منزله ی استاد روحی وایزمن بود و ایزمن به سمت استادی او بر خود اعتراف می کند؛ اعترافی که سراسر مباهات و افتخار و اجلال است.
محققان و ژرفکاوان بر اساس چه قراینی آشرگینزبرگ را نویسنده ی پروتکلها می دانند؟ باید این قراین موجود و روشن باشند. می دانیم که در یک چنین حالاتی قراین، بویژه قراین قانع کننده و معقول، جانشین دلایل محسوس می شوند. ظاهراً پس از آن که نویسندگان اروپایی دو مرحله ی تحقیق و تدقیق را پشت سر گذاشتند، اتهام نوشتن پروتکلها متوجه آشرگینزبرگ شد. این دو مرحله عبارتند از:
1- بیختن و از غربال گذراندن مغزهای متفکر یهود در ربعاخیر سده ی گذشته و محدود کردن تعداد افرادی که احتمال داده می شد نویسنده ی پروتکلها باشند، در کمترین عدد ممکن.
2- بررسی تراوشهای فکری این تعداد از طریق کتابهای منتشر شده ی آنان و مطالعه ی گرایشها و مشی فکری و سیاسی ایشان، نوع فعالیتشان، جایگاه آنها در این موارد، تأثیرشان در جهت بخشیدن به جریانهای یهودی و تفاوت های آنها با یکدیگر.
بعد از ترور تزار آلکساندر دوم در سال 1881 و متهم شدن گروههای تروریستی مخفی یهود به این کار- از سال1920 مخصوصاً از 1943 به بعد عربهای فلسطین شاهد این گونه جمعیتها و جنایات آنها بوده اند- و در تنگنا و فشار قرار گرفتن آنان، بزرگان یهود بیش از پیش در اندیشه ی دستیابی به هدفشان فرو رفتند و فعالیت مخفیانه ی تروریستی آنان افزایش یافت. بنابراین، کسانی که برای پیدا کردن متهم اصلی، هم خود را مصروف بررسی مغزهای یهودی کردند، بدون شک این کار را در پرتو روحیه ی حاکم بر پروتکلها و شمول و هدف آن انجام دادند و از ارتباط روحیه ی پروتکلها با کسی که گمان می رفت واضع آنها باشد، آشکار شد که قراین بیش از هر کس دیگر بر بزرگترین اندیشمند یهود، آشرگینزبرگ، صدق می کند.
این مرد کیست که چنین برنامه و هدف مهمی دارد؟
1- او برای نخستین بار به عنوان نویسنده ای ناقد و ژرف اندیش در جامعه ی یهود ظاهر شد و نام مستعار «احد هاآم» (2) را برای خود برگزید و از آن زمان به بعد در سراسر دوران حیاتش به این نام شناخته شد.
2- آن چه برای کینزبرگ اهمیت داشت مبانی، اهداف و درستی روش بود و به جزئیات اهمیتی نمی داد.
3- او در روشهای نیل به هدف با هرتزل موافق نبود. در نخستین کنگره ی جهانی صهیونیسم که در سال 1897 برگزار شد، حضور به هم رسانید، اما آرای مستقل و خاص خود را داشت که او با آرای هرتزل هماهنگی و انسجام نداشت.
4- آشرگینزبرگ معتقد است که برانگیختن یهود در این عصر و ایجاد رستاخیز در آنان باید متکی به برانگیختن روحیه ی خشن یهودی باشد؛ مانند روحیه ای که در «تیه» به دست موسی و یوشع رشد کرد. یوشع فقط به وسیله ی این عده که نسل دوم یهود پس از ترک مصر بودند، توانست از شرق اردن بگذرد و از طریق اریحا وارد فلسطین شود. اگر بنی اسرائیل از روحیه ی یورش و درندگی سرشار نشده بودند هرگز نمی توانستند نه از شرق و نه از غرب قدم به خاک فلسطین گذارند، و چه بسا که در سرگردانی خود می ماندند و خوراک صحرا و طعمه ی مرگ می شدند.
5- بنابراین، به عقیده ی گینزبرگ نخست باید روحیه ی یورش را خلق کرد و فعالیت برای رسیدن به سرزمینی که یهود در آن جا گرد هم آیند خود به خود در پی خواهد آمد. اما بر اساس برنامه ی هرتزل پیش از هر چیز باید در جستجوی به دست آوردن یک سرزمین، ولو در شرق افریقا، بود و سپس تدریجاً به سمت فلسطین پیش رفت. هرتزل بعداً از قسمت اخیر نظر خود برگشت و فلسطین را نصب العین خویش کرد.
6- با آن که هر تزل بعد از کنگره ی سال 1897 تا زمان مرگش در سال 1904 از برنامه های خود دست شست، اما آشرگینزبرگ همچنان برعقیده ی خود مبنی بر خلق روحیه ی یورش استوار بود و در این راه تلاش می کرد. روحیه ی یورش یعنی خونریزی و آدمکشی و ویرانی و تشکیل هیأتهای محرمانه و اموری از این دست. او برای تحقق بخشیدن به اهداف خود دو کتاب نوشت و سازمان بنی موسی را به وجود آورد. هدف از تشکیل این سازمان آن بود که سالانه شماری از جوانان یهودی را بر اساس روحیه و عقاید خود تربیت و فارغ التحصیل کند. و وایزمن یکی از افرادی بود که در زمره ی شاگردان گینزبرگ درآمد.
7- برای روشن شدن تفاوت میان گینزبرگ و هرتزل، می گوییم که فرد اخیر پس از نوشتن کتاب دولت یهود و برگزار کردن کنگره 1897، برنامه ی خود را بر پایه ی دو نکته استوار کرد: 1- مهاجرت گسترده و دامنه دار 2- به دست آوردن سرزمینی که یهودیان در آن آزاد باشند. از این رو، در آغاز با این موضوع که سرزمین مورد نظر در آرژانتین باشد یا در شرق افریقا مخالفتی نکرد، اما بعداً از این نظر خود منصرف شد و به فلسطین چسبید؛ زیرا، یهودیان روسیه به او حمله کردند و فقط خواستار فلسطین شدند و نه هیچ جای دیگر. بنابراین، هرتزل یا می بایست به خواسته ی آنها تن بدهد و یا استعفا کند. ولی او شق اول را برگزید. در اثنای کنگره، خانمی یهودی به هرتزل نزدیک شد و به او که از پشت تریبون پایین می آمد خائن خطاب کرد. به احتمال زیاد این خانم از سوی گروهی که وایزمن جوان رهبری آنان را در کنگره به عهده داشت، تحریک شده بود. عقیده ی وایزمن آمیخته بود از نظریه گینزبرگ و هرتزل. روحیه ی یورش را از احد هاآم گرفته بود و مهاجرت گسترده و به دست آوردن سرزمین را از هرتزل. نخستین کسی که بذر این عقاید را پس از جنگ جهانی اول در فلسطین افشاند ژابوتینسکی، استاد مناخیم بگین و اشترن و دیگر کسانی بود که در کارگاه ترور و خون و ویرانی کار می کنند.
8- عملیات تروریستی یهود از سال 1942 به بعد در فلسطین و پیدایش سازمان ملی نظامی (ایرگون زوای لئومی) (3) به ریاست تروریست و سفاک مشهور مناخیم بگین و شاخه ی منشعب شده از این باند به ریاست اشترن خون آشام، همه ی اینها با برنامه احد هاآم کاملاً انطباق و هم خوانی دارند. کشتارهای وحشیانه ای که این تیره بختها در سال 1948 به راه انداختند، و نیز تمام قتل عامهای دیگری که پس از کشتار دیر یاسین و طبریا و ناصرالدین (1948) به وقوع پیوست از همین روحیه نشأت می گیرند. کشتارهای وادی عربه (1950)، قتل عام شرفات (1951)، کشتارهای عید میلاد در منطقه ی بیت لحم (1952)، قتل عام قبیه (1953)، اقدامات ویرانگرانه در نحالین (1954)، قتل عام کودکان در وادی فوکین و دیر ایوب (1954)، یورش وحشیانه به غزه (1956) و کشتار هولناک کفر قاسم در آخر همین سال و در شب هجوم سه جانبه به سینا، سپس تجاوز یهودیها به روستای التوافیق (1960)، تجاوز به روستای النقیب (1962)، تکرار تجاوز به روستاهای المثلث و سرانجام تجاوز به اردن و سوریه، همه و همه حامل روحی واحد و نشأت گرفته از عقیده ی احد هاآم است.
9- در این جا نکته ی بسیار مهمی وجود دارد و آن این است که در دوران قیمومت تا سال 1948 آژانس یهود و پس از آن اسرائیل- که هر دو پشت و روی یک سکه اند- همواره در پشت حوادث ناشی از برنامه ی ترور و ایجاد وحشت قرار داشته و مجری این برنامه بوده اند. وسیعترین این تقل عامها که از روی حقیقت مذکور پرده بر می دارد، کشتار کفر قاسم است. این روح در پیکر سازمانهای صهیونیستی جریان داشت و زمانی که این سازمانها به اسرائیل مبدل یا در آن جذب و ادغام شدند، عقاید وحشیانه به سمت اهداف خود به حرکت در آمدند و در این راستا از سوی سازمان بزرگ یا همان به اصطلاح اسرائیل حمایت و پشتیبانی می شدند.
باری، احد هاآم که شهرت او به این نام مستعار نام حقیقی اش- آشر گینزبرگ- را تحت الشعاع خود قرار داده است، در شهر اودسا (واقع در ساحل دریای سیاه در منطقه ی اوکراین، که از قرنها پیش یکی از پایگاه های خشونت ترور یهود بوده است) نشو و نما یافت.
در سال 1856، یعنی چهار سال پیش از تولد هرتزل، به دنیا آمد و در سال 1927، بیست و سه سال پس از مگر هرتزل (1904)، در تل آویو درگذشت. زمانی که او مشغول فعالیت در نهضت یهودی شد، جذبگرایی- یکی شدن یهودیان هر کشور با مردم آن سرزمین از لحاظ زبان و فرهنگ و اهداف و گرایشها و منحصر شدن زبان عبری در نماز و نیایش- رواج داشت. سپس این گرایش مطرود شد و در معرض حملات پراکنده و ممتدی قرار گرفت. اما هرتزل در آغاز جذبگرا بود ولی پس از محاکمه ی یهودی خائن، دریفوس، به صهیونیسم سیاسی روی آورد.
احد هاآم با مقالات عمیق خود جریان روسی را زیر سیطره و نفوذ خویش درآورد و نیروی جذب کننده ی جوانان افزایش یافت. پس زا مرگ هرتزل، منزلت احد هاآم روز به روز بیشتر شد و در تأثیرگذاری و جذب افراد، جای «دلباختگان صهیون» را که قبلاً در چند جا به آن اشاره کردیم، گرفت.
یکی دیگر از متفکران یهودی معاصر احد هاآم که او نیز اهل اودسا و در جهت بخشی به یهودیان مؤثر بود، دکتر لئون پینسکر (4) است. این اندیشمند یهودی که تحت تأثیر اصطلاحات تزار الکساندر دوم (1855-1881) قرار داشت، معتقد به پذیرفتن فرهنگ روسی و نهادن آن به جای زبان «یدیش» در شرق و جنوب اروپا بود (یدیش زبانی است آمیخته که بیشتر آن را عبری و آلمانی تشکیل می دهد نظیر این کلمه در زبان انگلیسی جویش است). بدین ترتیب زبان روسی جای یدیش و نیز جای زبان عبری را گرفت. این گرایش پینسکر به ایده ی جذب، زمینه اش در آلمان فراهم بود چرا که در این کشور جذب صورت می گیرد و زبان عبری در نمازها و آیین های دینی محدود می شود. اما بعد از کشته شدن تزار در سال 1881، که یهودیان متهم به ترور او بودند، و به دنبال سختگیری حکومت تزاری نسبت به یهودیان، پینسکر از برنامه ی خود و دعوت به یهودیت کاملاً عقب نشینی نمود؛ چنان که 23 سال بعد هرتزل نیز به دنبال محاکمه ی دریفوس چنین کرد.
در سال 1882 پینسکر کتابی تحت عنوان خود آزادی (5) نوشت در آن از یهودیان خواست تا پیش از آن که خواهان ایجاد یک وطن مادی باشند، به خد آیند و از خواب غفلت بیدار شوند. او با انتخاب فلسطین به عنوان کشور یهود مخالف بود؛ زیرا عقیده داشت که برای این منظور باید زمینی انتخاب شود که خالی از سکنه بوده و بر سر آن درگیری و نزاعی نباشد و در امنیت به سر برد و دستیابی به آن آسان و ساده و بدون توسل به زور و خشونت صورت گیرد. وی خواهان تشکیل یک کنگره ی عمومی برای بحث و بررسی این اصل شد. کتاب پینسکر بازتاب گسترده ای داشت، اما به برداشتن گامهای عملی نینجامید. پس از آن پینسکر در حاشیه ی این نمایش قرار گرفت ولی احد هاآم در راه خود باقی ماند و به روش خویش ادامه داد. (6)
کنگره ی پیشنهادی پینسکر برگزار نشد در حالی که نقشه ی وی از این پیشنهاد آن بود که این کنگره به پیدایش یک مؤسسه ی بزرگ بینجامد که وظیفه ی آن جمع آوری پول و پیدا کردن سرزمین مناسب برای یهودیان باشد و سپس مسئوولیت طرح را طرفهای بین المللی به عهده گیرند. این تعبیری پیچیده و توضیح آن دشوار است. پینسکر و هرتزل در این موضوع اتفاق نظر دارند که سرزمین مورد نظر تحت کفالت و ضمانت بین المللی قرار داشته باشد.
وجود احدهاآم لبریز از روح تلمود است. از مطالعه ی تمام تحقیقات کتابهای یهودی به این واقعیت دست می یابیم که کلیه ی یهودیان سرشناس در حرکت یهودی از فرق سر تا نوک پا تلمودی بوده اند و تلمود- سرچشمه روحیه ی هرگونه ویرانگری است. هر خانه ی یهودی که تلمود در آن باشد آکنده از سنتها و گرایشهای تلمودی است. در چنین خانه ای تورات چندان رنگی ندارد. زمانی که خواننده کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون را بخواند به درستی این گفته ی ما بیشتر پی خواهد برد و در خواهد یافت که چرا نویسنده ی پروتکلها از غیر یهود با واژه های «حیوانات» یا «چهارپا» تعبیر کرده است.
احدهاآم شغل بازرگانی داشت. او نماینده ی شرکت یهودی «وسوتزکی» بود. این شرکت بزرگترین شرکت چاپ در اودسا بود که در خارج نیز برای خود شعبه هایی داشت. با رشد و توسعه ی شعب خارجی شرکت، مسئوولیت اداره ی اموری آنها در لندن به احدهاآم سپرده شد. معلوم نیست که آیا این تجارت شغل واقعی او بوده یا وی به عنوان پوششی برای فعالیت های مخفی خود از آن استفاده می کرده است؟ مدتها پیش از آن که احد هاآم به لندن برود با وایزمن ارتباط داشت و نقطه ی شروع این ارتباط زمانی بود که وایزمن در آلمان درس می خواند. وایزمن در سال 1894، یعنی زمانی که هرتزل در محاکمه های دریفوس خائن در پاریس حاضر می شد، از پینسک روسیه به آلمان رفت. وی زمانی که خاطراتش را در آلمان می نوشته است از استاد معنوی و روحی خود به ایجاز و اختصار سخن می گوید و تنها زمانی درباره ی او داد سخن می دهد که در سال 6-1905 در لندن با احدهاآم تجدید دیدار می کند. این دو نفر با هم 21 سال تفاوت سنی داشتند.

دفاع وایزمن از احدهاآم

در سال 1948 که وایزمن خاطراتش را نوشت وظیفه ی خود دید تا حق احدهاآم را نیز ادا کند، اما نه به لحاظ حقی که استاد بر شاگردش دارد و شاگرد باید آن را ادا نماید، بلکه منظورش دفاع از احدهاآم در برابر این اتهام بود که او نویسنده ی پروتکلهای دانشوران صهیون است. وایزمن می بایست این اتهام را دفع کند؛ زیرا سزاوار نیست که شاگرد در کتاب خاطرات خود به این موضوع اشاره ای نکند، و گرنه مردم می گفتند که خالی بودن خاطرات از نفی چنین اتهام بزرگی نسبت به احدهاآم به منزله ی سکوتی می باشد که متضمن مفهوم اثبات است. چاره ی دیگری نبود. زمانی که وایزمن خاطرات خود را نوشت بیست و یک سال از مرگ احدهاآم در تل آویو می گذشت.
در این جا توصیفی را که وایزمن از استاد خود کرده است گاه به ایجاز و در مواردی به طور کامل نقل می کنیم:
1- او انسانی نرمخو، مهربان، انزوا طلب و فروتن بود. از خودنمایی بدش می آمد و به همین دلیل نام مستعار «احدهاآم»، به معنای یکی از مردم، را برای خود برگزید.
2- متفکری ژرف اندیش بود و در قضایا و مسائل به جزئیات اعتنا نمی ورزید، بلکه انچه برایش اهمیت داشت اصول و مبانی و اهداف بود.
3- هدف او انتقاد، سازگاری و اصلاح نهضت صهیونیسم بود. همان طور که گرایشهای «دلباختان صهیون» را نقد کرد، هرتزل و پیشنهاد بریتانیا در مورد «اوگاندا» را نیز به باد انتقاد گرفت. عباراتش موجز، زبانش نو و دست اول و سبکش جذاب و دلرباست، از همان زمان که شروع به نوشتن و نشر اندیشه های خود کرد خوانندگان به او روی آوردند و به گفته هایش توجه نشان دادند.
4- وایزمن می گوید: «سپس معدنهای یهودیت را در منچستر کشف کردم و رابطه ی من با صهیونیسم بریتانیایی در سال 1905 و 1906 استوار شد، اما این احدهاآم بود که افقها را در برابر من گشود. او به لندن آمده و در این شهر مقیم شده بود و من با تحمل هزینه ی سنگین رفت و آمد به دیوار او می رفتم و آخر هفته را در خانه ی محقر وی در هامپ استید با وی می گذراندم».
5- وایزمن ادامه می دهد: «سالها پیش زمانی که در برلین دانشجو بودم برای اولین بار با نام و افکار و نوشته هایش که موجب شهرت وی شده بودند، آشنا شدم. بعد از ترک برلین گهگاه به دیدن او که یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری زندگی من بود، می رفتم. او اکنون (در لندن) دوست من است و بیست سال از من بزرگتر می باشد».
«من شخصیت او را از نزدیک کشف کردم؛ شخصیتی که تأثیر گسترده ای در نسل جدید صهیونیستها بر جای گذاشت... من به او به چشم یک فیلسوف نگاه می کردم نه مرد میدان جنگ... در نخستین کنگره ها حضور یافت اما از حضور در بقیه ی آنها سرباز زد... گرچه عده ای در حمایت از هرتزل خیلی افراط کرده اند و در ستایش او مبالغه ورزیده اند، اما احدهاآم انسانی متوازن و معتدل بود. در نخستین نشست بال او همچون سوگواری گریان نشست و گفت: ارزشهای درست معنوی نهضت [صهیونیسم] عبارتند از: کرامت و حیثیت یهودیت، آزادی درونی یهودیت و خود آزادی یهودی، و اینها چیزی نیست که بتوان با میتینگهای عمومی و سخنرانی به آن دست یافت، بلکه به انضباط روحی یهودی و اراده ی یهودی میسر و امکان پذیر است. او همچنان که از دلباختگان صهیون اداره ی مستعمرات روتشیلد در فلسطین انتقاد کرد، کنگره ی اول را نیز مورد انتقاد قرار داد؛ زیرا اعتقاد داشت که این کنگره یک کنگره ی بی برنامه و بی ثمر است».
6- وایزمن می افزاید: «نهضت صهیونیسم مرحله ای را پشت سر گذاشت که در آن زیر سایه ی دو شخصیت بود: هرتزل و احدهاآم. زیرا دو نوع صهیونیسم وجود داشت. یکی صهیونیسم هرتزلی با ویژگی برجسته ی آن یعنی بینش پرشکوه و ژرف سیاسی، که در وسط دو خط متوازی به سوی هدفی دور در حرکت بود. و به فروگذاری صهیونیسم عملی و به تأخیر انداختن آن تا دست دادن فرصت مناسب گرایش داشت. و دیگر صهیونیسم احدهاآم که در طرح بازگشت به فلسطین، بر رشد روحیه ی اخلاقی تکیه می کرد. این دو بینش بعد از گذشت چندین سال با هم کنار آمدند و به سازش رسیدند». وایزمن در ادامه ی این مطلب می گوید: «من بیشترین کوشش خود را در راه سازش و آشتی دادن این دو شخصیت به کار گرفتم، و در حال حاضر رابطه ی آن دو در نهایت احترام متقابل است. برای احدهاآم مساله ی شخصی مطرح نیست. او انسانی وارسته، در انتقاداتش بیطرف، برخوردار از اندیشه ای تابناک، شریف و بی آلایش، استوار و ریشه دار است. یهودیان صهیونیست روسیه انتقادات او را با جان و دل می پذیرفتند و نسبت به او صمیمی و وفادار بودند.... با آن که وی اصولاً متفکر و فیلسوف به شمار می آمد، اما در زمینه های عملی و اداره ی امور قدرت فوق العاده داشت... در هر چیزی دقیق بود، در عادات و آداب معاشرتش و در انجام وظایفش. یادم می آید یک بار، دو دقیقه دیرتر از موعد مقرر حاضر شد و وقتی آمد از اینکه دو دقیقه تأخیر داشته است خیلی عذرخواهی کرد».
7- در این جا وایزمن توصیف استاد خود و بیان خصوصیات روحی و فکری او را به پایان می برد و سپس به «نقطه ی سیاه» مربوط به پروتکلها می پردازد و می گوید: «من نمی دانم چرا مبلغان آنتی سمی تیزم این شخص متفکر و وارسته را انتخاب کرده اند و او را به سرمداری این توطئه پیچیده و نمایش غم انگیز که به نام دانشوران صهیون معروف است متهم کرده اند. مبلغان یهود ستیزی هرگاه خواسته اند به یک نفر تهمت بزنند آشرگینزبرگ را برگزیده و به او اشاره کرده اند. توگویی کارگردان این توطئه پلید یهودی برای سلطه بر جهان آشرگینزبرگ بوده است. شاید علت این امر ان باشد که پروتکلها برای اولین بار در جایی در جنوب اودسا که احدهاآم دبیر «کمیته ی فلسطینی اودسا» بود، به منصه ی ظهور رسید. کمیته ی مذکور یک جمعیت قدیمی بود و به دوران دلباختگان صهیون مربوط می شد. به هر حال، تناقضی شدیدتر از آنچه در این قضیه ی اتهام وجود دارد، متصور نیست؛ زیرا در یک سوی این قضیه بافنده ی اصلی تور توطئه علیه تمدن غرب قرار دارد- و فرض این است که این بافنده رئیس و رهبر دانشوران صهیون است- و در سوی دیگر مردی بزرگ و خردمند و لبریز از آرا و عقاید فلسطینی که هرگز سابقه نداشته است در امور و مسائل غیر یهود دخالت کند. لیکن ما تاکنون از مبلغان یهود ستیزی چیز معقولی مشاهده نکرده ایم. عادت همیشگی این عده اثبات اعمال مستهجن و زشت است». این است آنچه وایزمن برای دفع از استادش احدهاآم و دفع اتهام از او در خاطرات خویش گفته است ما آنها را حتی الامکان دقیق نقل کردیم و نظر خود را نیز در این باره بعداً بیان خواهیم کرد. برای دیدن سخنان کامل وایزمن رجوع کنید به خاطرات وایزمن:
Trial and Error,104-141.
علاوه بر آنچه گفتیم که وایزمن می بایست در حد توان از استاد خود دفاع کند، این نکته نیز بر او که اینک نوشتن خاطرات خود را به پایان برده بود- 1948- پوشیده نبود که جهان به صحت محتویات پروتکلها قانع شده و شکی برایش باقی نمانده است که این برنامه ای است از سوی یهودیت جهانی. با این حال، وایزمن بی پروا جانب انکار و استهزا را گرفت. اما در این راستا به قول معروف از چاله درآمد در چاه افتاد؛ زیرا اعتراف کرد که این توطئه یک توطئه ی پلید یهودی برای سلطه بر جهان است. یاد کردن از این توطئه با صفت «پلید» و این اعتراف وایزمن من به هر گونه بحث و مجادله ای پیرامون این نکته ی مهم پایان داد، به طوری که از حال به بعد دیگر جای هیچ بحثی در این زمینه باقی نمی ماند.
برای جهان بویژه عربها مهم نیست که استاد او، گینزبرگ، نویسنده ی پروتکلها باشد یا هر یهودی دیگری همسنگ و همطراز او. حتی برای جهان و هم عربها اهمیتی ندارد که نیروهای شر و پلیدی از این قماش گردهم آیند و با استمداد از تلمود خود را برای عملی ساختن وحشتناک ترین طرحی که به یک اندیشه ی اهریمنی خطور می کند آماده سازند: طرح مسئله ی یهود بر تمامی جهان پس از نابود کردن مسیحیت و پایان دادن به قلمرو پاپ و اسلام از طریق استانبول و برقرار کردن سلطنت داودی در اروپا و فلسطین. آری، جهان به این موضوع اهمیتی نمی دهد؛ زیرا در دنیای امروز که بیش از سه میلیارد نفر جمعیت و دهها دین آسمانی و غیرآسمانی در آن وجود دارد و تکنولوژی و تمدن و علم و عقل و تاریخ تماماً از آن ایشان است و کره ی زمین را در قبضه ی خود دارند، یهودیت جهانی به کمک مشتی یهود که قطره ی کوچکی هستند در این اقیانوس بشری، نمی تواند به این هدف دست یابد. بگذار این عده در گمراهی خود سرگردان باشند. یهودیت جهانی در پروتکلها پیش بینی کرده است که طی صد سال – از 1897 به بعد- برنامه اش به اتمام خواهد رسید. حال آن که کاروان انقلابهای بشری که از آغاز این قرن به حرکت در آمده و همچنان پیش می رود- هر اندازه هم دست پنهان و لعنتی یهودیت جهانی سعی کند برای جهان مشکلاتی از قبیل جنگ و بحران به وجود آورد- بزودی شیره ی جان یهودیت جهانی را خواهید کشید و بتدریج آن را عقیم خواهد کرد. یهودیت جهانی با دوازده الی چهارده میلیون یهود هرگز نخواهد توانست جریان قافله ی بشری را در کام خود فرو برد.
آنچه برای جهان اهمیت دارد اینهاست::
1- چرا احدهاآم و وایزمن و دیگر همپالکیهای آنها محتوای پروتکلها را تقبیح نکردند؟
2- چرا این دو نفر از پروتکلها تبری نجسته اند؟
3- نویسنده ی پروتکلها یکی از مغزهای بزرگ یهود است و ماهیت او بر وایزمن پوشیده نیست. پس چرا وایزمن نخواسته است این مغز را معرفی و دقیقاً او را مشخص کند؟ چه کسی باور می کند که وایزمن صاحب این مغز بزرگ را نمی شناسد در صورتی که یهودیت ماهرترین و چیره دست ترین مخلوقات خداوند در سرقت اسرار سلاطین، رؤسای جمهور، احزاب، جمعیتها، کاخها و قراردادها می باشد؟ آری، وایزمن نام طراح این- به تعبیر خودش- توطئه ی پلید را می داند. چرا که این شخص استاد اوست. همه ی اینها در این توطئه دست دارند. با وجود این آیا باز هم وایزمن اعتراف می کند؟ هرگز!
4- وایزمن در دفاع از استاد متهم خود همین اندازه گفته است که پروتکلها توطئه ی پلید یهودیت است. اما آیا در سال 1948 که وی مشغول نوشتن خاطرات خود بود، به فکرش خطور نمی کرد که جهان خواهد پرسید: کدام گروه از یهودیان نویسنده ی این پروتکلها هستند؟؛ زیرا توطئه ای این چنین که هدف آن نابودی قلمرو پاپ، مسحیت و اسلام است، از عهده ی مغزهایی بر می آید که کمتر از آن «اندیشه ی فرزان» نیستند. در پروتکلها عنصری از انیشتین(7) وجود دارد و عنصر دیگری از باروخ اسپینوزا(8) و عنصری از موسی بن میمون(9) و عناصری از خانواده ی روتشیلد(روچیلد)(10). بنابراین، پروتکلها عصاره ی یک اندیشه و تفکر یهودی است، اما کسی که این عصاره را جمع کرده و در قالب پروتکلها ریخته است، طبق گفته ی منتقدان اروپایی، آشرگینزبرگ یا همان احدهاآم است.

«تجمع و یورش» و «باشگاه بنی موسی» آثار دیگر احدهاآم

سخن خود را درباره ی احدها آم با بحث از آثار قلمی و کتابهای او و فعالیتهای تشکیلاتی اش تکمیل می کنیم.
1- وی مقاله های انتقادی و جهت بخش مشهوری دارد که یهودیان سراسر جهان با شور زایدالوصفی آنها را مطالعه می کردند. خوانندگان او با بی صبری در انتظار رسیدن پستچی بودند تا نوشته های احدهاآم را بخوانند. این مقالات در بازآفرینی روحیه ی خون آشامی در یهودیان تأثیر گسترده ای داشت و نشانه های آن در تمامی حرکتهای مخفیانه ای که از آغاز انتشار اعلامیه ی بالفور در فلسطین به وقوع پیوست، بروز کرد. هاگانا (11) (دفاع ملی) و حزب ژابوتینسکی و مناخیم بگین و اشترن، همه ی اینها بر پایه ی اصول «یورش» وحشیانه عمل کرده و می کنند. نیروی نظامی فعلی اسرائیل نیز تماماً متکی به این عقاید و باورهاست.
2- احدهاآم دو کتاب مهم به زبان عبری دارد. یکی با عنوان موسی و دیگری تحت عنوان بر سر چهارراه. کتاب اول به زبان فرانسه نیز ترجمه شده اما دومی، تا جایی که ما می دانیم، هنوز به هیچ زبانی برگردانده نشده است. این دو کتاب که عربها هنوز درباره ی آنها چیزی نمی دانند، (12) از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند؛ زیرا روح حاکم بر آنها با تمام کتابهای دیگری که امثال موسی (موزز) هس، (13) موسی مندلسن، پینسکر، نویسندگان دلباختگان صهیون، هرتزل، زانگویل، سوکولف، بنتویچ و دکتر خاخام گاستر نوشته اند، بکلی فرق می کنند. شاید بتوان این تفاوت را به طور خلاصه در یک نقطه منحصر کرد و آن تکیه ی احدها آم برایده ی «تجمع و یورش» است.
3- احدهاآم در کنار نوشتن کتاب و مقاله، به جنبه ی عملی بی نهایت مهمی توجه نشان داد. او با گروهی از دوستانش باشگاه یا انجمنی یهودی به نام «بنی موسی» ایجاد کرد. هدف او از این حرکت تربیت جوانان یهودی بر مبنای روحیه ی جدید «تجمع و یورش» بود. از مجموع نوشته های متفرقه در این زمینه برمی آید که باشگاه مذکور در کنار چهره ی ظاهریش، سری و مخفیانه بوده است و حکومت تزاری روسیه در برابر آن شدیداً محتاط و برحذر بود. وایزمن در خاطرات خود از این باشگاه با عبارتی بسیار کوتاه یاد کرده و فقط گفته است که آشرگینزبرگ جمعیتی به نام «بنی موسی» تأسیس کرد که هدف از آن تربیت جوانان برای به عهده گرفتن رهبری نهضت صهیونیسم روسیه بود. تعداد جوانانی که آشرگینزبرگ در هر دوره ی آموزشی می پذیرفت از صد نفر بیشتر نمی شد و در این کار دوستان برگزیده ی گینزبرگ او را کمک می کردند. وایزمن بیش از این چیزی نمی گوید.
از گفته های وایزمن در خاطراتش، آن جا که از همکارش مناخیم مندل اوسشکین (از رهبران یهودی روسیه و کسی که به جای وایزمن برای رهبری نهضت صهیونیسم نامزد شده بود) سخن می گوید چنین برمی آید که همان طور که احدهاآم باشگاه بنی موسی را به وجود آورد، اوسشکین نیز برای ایجاد واحدهای سری فعالیت می کرده است. به گفته ی وایزمن، این شخص رهبر عملی صهیونیسم روسیه بود چنان که احدهاآم رهبری روحی و معنوی آن را به عهده داشت. پیش از آن، اوسشکین وابسته به سازمان دلباختگان صهیون و الگوی مجسمی از روح این سازمان بود. اما همزمان به عضویت باشگاه بنی موسی نیز درآمد. نکته ی مهم در خاطرات وایزمن این است که هرگاه از یکی از همکارانش سخنی به میان می آورد می گوید که وی آموزش دیده و فارغ التحصیل باشگاه بنی موسی- تجمع و یورش- است.

پی نوشت ها :

1-( Asher Hirsch Ginsberg (1856-1927
2- Ahad Ha-am
3- Irgon Zvai Leumi تشکیلات یهودی ملیگرای افراطی که در سال 1935 ظاهراً برای راندن انگلیسها از فلسطین پایه گذاری شد. تعداد اعضای آن به 3 تا 5 هزار نفر می رسید و از سال 1945 زیر فرماندهی بگین قرار گرفت- م.
4-(Leon Pinsker (1821-1891.
5- Auto- emancipation
6- بجاست که در این جا از ظهور یهودی دیگری به نام الیعاذربن یهودا یاد کنیم که زندگی خود را وقف احیای زبان عبری کرد. او زندگی خود را در روسیه گذراند و سپس به فلسطین رفته در یک محله ی عربی اقامت گزید و در راه هدف خود به کمک گرفتن از زبان عربی روی آورد. این کار او از جنبه ی فرهنگی به منزله ی جواب نقضی بود به حرکت جذب فرهنگی. او سرانجام یک فرهنگ عبری نوشت و در آن به ریشه یابی واژه های عبری در زمان عبری باستان و عربی جاودان پرداخت. خانواده اش را ملزم ساخت تا فقط به زبان عبری صحبت کنند. او چند سالی پس از جنگ جهانی اول در قدس زندگی کرد. امروزه در یکی از محله های یهودی قدس خیابانی به نام او، «خیابان بن یهودا»، نامگذاری شده است. در حوادث ویرانگر قبل از 15 /5 /1948، انقلابیون عرب بیشتر این خیابان را ویران و نابود کردند.
7- آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein)‏ (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹ - درگذشته ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری آلمانی بود. او بیشتر به خاطر نظریّه نسبیت و بویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲)(که از معروف ترین روابط فیزیک بین غیرفیزیک‌دان‌هاست) شهرت دارد.
اینشتین و بمب اتمی
در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیک‌دان‌های مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود٬ به دولت ایالات‌ متحده آمریکا در مورد برنامه نازی‌ها در مورد بمب اتمی هشدار دادند٬ اما سخنان آن‌ها مورد توجه قرار نگرفت. در تابستان سال ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، زیلارد نامه ای برای روزولت٬ رییس‌جمهور وقت ایالات‌ متحده تهیه کرد و از اینشتین خواست که نامه را امضا کند. زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما اینشتین به واسطه نظریه های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به شمار می رفت. آن‌ها در این نامه‌ از او توجه به این مساله را درخواست نمودند. در این نامه٬ همچنین از روزولت خواسته شده بود تا به پژوهش در زمینه‌ی انرژی هسته‌ای و واکنش‌زنجیره‌ای اهمیت بیشتری داده شود. این نامه را نقطه شروع پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی می‌دانند.
صهیونیسم
آینشتاین حامی سرشناسی هم برای صهیونیسم کارگری و هم برای تلاشهای پیش برنده همکاری یهودی-عربی بود. او در زمان قیومیت بریتانیا بر فلسطین از ایجاد وطن ملی یهودی حمایت می‌کرد ولی در ابتدا مخالف ایده یک دولت یهودی دارای مرز، یک ارتش و درجه‌ای از قدرت دنیوی بود.


آلبرت آینشتاین و همسر اش الزا در این عکس به همراه رهبران صهیونیست، حییم وایزمن، رییس جمهور آینده اسرائیل، همسراش دکتر وره وایزمن، مناحیم اوسیسکین، و بن-زایان موسینسن به هنگام ورود به نیویورک در ۱۹۲۱ دیده می‌شوند.
اینشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «درباره صهیونیسم»(About Zionism) نوشت. او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی‌هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد. اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش، و درجه‌ای از قدرت دنیوی هر چقدر هم که متعادل باشد، مخالف است. من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد». او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز را نیز امضا کرد این نامه مناخیم بگین و حزب ملی‌گرای هروت را خصوصا برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین توسط ارگون پیشینیان هروت محکوم کرد.
علی‌رغم این نگرانی‌ها، او در تأسیس دانشگاه عبری در اورشلیم، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «در مورد صهیونیسم: مجموعه مقالات و سخنرانی‌های استاد آلبرت اینشتین»، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد.
در سال ۱۹۵۲ و پس از درگذشت حییم وایزمن، عزرائیل کارلیباخ، روزنامه‌نگار پرنفوذ اسرائیلی در نامه‌ای به آلبرت اینشتین پیشنهاد داد که مقام رئیس‌جمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما اینشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است؛ و به بهانه اشتغالات علمی از پذیرش این مسئولیت سر باز زد.
آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت، ۱۹۴۶، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرح‌هایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام می‌برد،
اما وی در ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۷، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد.
8-باروخ اسپینوزا و بعدها بندیکت دِ اسپینوزا (۱۶۳۲ - ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. اسپینوزا در جامعۀ یهودیان هلند بزرگ شد و در آنجا تعلیمات یهودی را نزد تنی چند از بهترین خاخام‏های عصر خود فرا گرفت. اسپینوزا عهد عتیق و سایر متون یهودی را به خوبی فرا گرفت، اما با گذر زمان نظرهای بحث‏ برانگیزی دربارۀ سندیت عهد عتیق و سرشت امر مقدس پیدا کرد که به نظر می‏رسد در نهایت منجر به تکفیر و رانده شدن او از جامعۀ یهودیان در سن ۲۳ سالگی شد. حتی پیش از واکنش یهودیان، کلیسای کاتولیک کتاب‏های او را در فهرست کتاب‏های ممنوعه قرار داد و پروتستانهای هلندی این کتاب‏ها را به آتش کشیدند.
انتقادات عمده اسپینوزا به یهودیت:
با انتشار رساله الاهیات و سیاست اسپینوزا در 1670 دیدگاه های انتقادی او با جدیت از محافل خصوصی به حیطه عمومی راه یافتند. موقعیتی که سرانجام اسپینوزا در جامعه روشن فکری اروپا بدست آورد احتمالا بیشتر به خاطر اثر فلسفی خالصش، اخلاق و نیز ناشى از آن بود که وى اگر نه یهودىسنت گرا، اما نویسنده اى مطلع و درس خوانده بود. چنین موقعیتى حکایت از آن داشت که متفکران بعدى یهود مى بایست ناظر به انتقادات فراگیرى که از یهودیت سنتى در رساله آمده بود به بحث بپردازند. اینان دانسته یا ندانسته وارد مباحثه اى غیرمستقیم با بدعت گذار خدازده آمستردام شده بودند ولى البته اشاره صریحى به او در میان نبود. حرم (طرد و تبعید دینی) علیه اسپینوزا هرگز برداشته نشد، و امروزه نیز بسیارى از یهودیان سنتى در هیچ یک از مراسم بزرگداشت یا یادبودى که مربوط به تولد یا مرگ اوست شرکت نمى کنند. انتقادات عمده اسپینوزا از یهودیت را به تقریرى که در رساله آمده است، مى توان چنین خلاصه نمود:
الف) وحى
انبیا وحى خویش را توسط قدرت تخیل نیرومند خود دریافت داشته اند نه از طریق هوش یا قابلیت تعقل انتزاعى خویش. در نتیجه متناسب با دیدگاه ها و پیش داورى هاى آنان نبوت هایى که در کتاب مقدس آمده اند نیز مختلف اند. همچنین در بسیارى از موضوعات نظر یا پیش داورى انبیا اشتباه بوده است.
ب) اسرائیل
اسرائیلیان به هیچ نحو متفاوت یا برتر از دیگر اقوام نبوده اند. شریعت موسى به ایشان داده شد چون با سازمان اجتماعى خاص آنان متناسب بود. شریعت وى فقط براى آنان معتبر است، زیرا جامعه آنان ساخت ویژه اى داشته است، و این شریعت به کار زندگى جداگانه ایشان در سرزمین خود آنان مى آید. عقاید اسرائیلى درباره خدا عقایدى کاملا عادى بوده است، و فضایل آنان همسان فضایل بیگانگان بود که انبیاى خاص خودشان را داشتند.
ج) شریعت
قانون الاهى اولیه و طبیعى براى همه آدمیان مشترک است و این از آن رو است که فرمان هاى خدا را حقایقى ازلى مى دانیم. این قانون محتاج اعمال آیینى و تشریفات نیست. موسى درک محدودى از قانون الاهى داشت و آن را مطابق ضرورت مطلق آن نفهمیده بود، بلکه موسى آنچه را که نسبتا بهترین روش براى اسرائیلیان بود برقرار کرد. از این حیث او با عیسى که مى توان سخنگوى خدا دانستش فرق دارد. قوانین آیینى و نیز قوانینى در کتاب مقدس که مربوط به ثبات و آرامش پادشاهى یهودیان در فلسطین مى شدند بشرى اند نه الاهى. به همین ترتیب اعتقاد به صحت داستان هاى کتاب مقدس، اگرچه براى توده ها لازم و ضرورى باشند، هیچ ربطى به شریعت الاهى ندارند. کسى که منکر این داستان ها است اما از وجود خدا به دلیل عقل طبیعى آگاه است، و راه راست زندگى را یافته است مبارک تر از مؤمنان عادى است.
د) معجزات
مردم عادى تصور مى کنند که خدا تا زمانى که طبیعت به نحو معمول کار مى کند غیر فعال است، و گمان مى کنند که خدا فقط از طریق وقایع غیر معمول که به آنها معجزات مى گویند عمل مى کند. اما در واقع معجزه نوعى نفى و نقض اوضاع و شرایط است; چرا که قوانین جهان شمول طبیعت فرمان هاى الاهى اند و تا ابد ضرورى و صادق هستند. از وقایعى که بر ایشان علتى نمى شناسیم با نام معجزات یاد مى کنیم. همه معجزات کتاب مقدس را باید با ارجاع به قوانین طبیعت تبیین کرد.
هـ) تفسیر کتاب مقدس
تفاسیر الاهیاتى کتاب مقدس آموزه هایى در آن مى بینند که صرفا در اذهان خود مفسران وجود دارند. تفسیر صحیح باید بر اساس دیدگاه تاریخى و دانش زبان و اطلاع از موقعیت مؤلف متن باشد. نیز باید حساب تحریفات را هم داشت. ادعاهایى که کمک روح القدس در تفسیر را مطرح مى کنند قابل دفاع نیستند، زیرا که نتایج چنین تفاسیرى تماما انسانى اند.
و) مؤلف کتاب هاى مختلف کتاب مقدس
روایاتى که درباره تاریخ و مؤلف کتاب مقدس وجود دارند غیرمعتبرند، و این تصور پروشى که موسى همه اسفار خمسه را نوشته است حتى از جانب دانشمند ارتدوکس ابراهیم ابن عزرا نیز مورد تردید است، اگرچه وى از ترس سرزنش و تخطئه مقصود خود را به رمز آورده است. با استفاده از خود کتاب مقدس مى توان نشان داد که مؤلف اسفار پنج گانه موسى نبوده است، و مؤلفان کتاب هاى دیگر متن مقدس نیز آنهایى نیستند که سنت یهود از آنان یاد کرده است. بیشتر مجموعه کتاب مقدس به احتمال بسیار زیاد توسط عزرا به نگارش درآمده، و پس از آن تعدادى از کتاب هایى که در دوران بعد از عزرا نوشته شده اند به آن افزوده گشته اند. متنى که اینک در دست ما است به خاطر خطاهاى کاتبان و غلط گیرى هاى ایشان مخدوش است. اسپینوزا در بحث خود از این مسائل هم با عقل و هم با نقل قول هایى فراوان از کتاب مقدس استدلال هاى خویش را تقویت مى کند. عموما رویکرد وى بر مسیحیت جانبدارانه تر از رویکردى است که به یهودیت دارد، ولى به هیچ روى موضعى غیر نقادانه نسبت به مسیحیت اتخاذ نمى کند. رساله صرفا اثرى الاهیاتى نیست، بلکه اثرى سیاسى هم هست که در آن اسپینوزا به نفع دولتى لیبرال و اهل تسامح استدلال مى کند که آزادى اندیشه در آنجا جارى است. تعجبى ندارد که چاپ اول رساله بدون نام و با روى جلدى ساختگى منتشر شد. کتاب خشم محافظه کاران یهودى و مسیحى را به یکسان برانگیخته بود. وقتى که دیوارهاى گتو در نیمه قرن هجدهم شروع به فرو ریختن مى کرد اثر کتاب بر اندیشه یهود به بهترین وجهى نمایان مى شد. هر چند که مدت ها پیش از آن اندیشه هاى اسپینوزا را نمونه کاملى از خطرهاى فرهنگ بیگانه و روح جدید بدعت به شمار آورده بودند. ترسى از آلودگى و انحرافى که اسپینوزاگرایى مى توانست به بار آورد در واقعه زیر به خوبى نمایان است. در 1704 داوید نیه تو، یکی از حاخام های مجمع یهودیان اسپانیا در لندن موعظه ای ایراد کرد کهدر آن آرای خداگرایان طبیعی در باب تعالی خدا و نبودن دست او در کار جهان طبیعت انکار شده بود. نیه تو با این کار، طبیعت را با خدا یکی می انگاشت یا دست کم برای برخی از حضار چنین به نظر آمده بود. این امر موجی از اعتراض را برانگیخت و او به تمایلات اسپینوزایی متحم شد، چرا که اسپینوزا نیز در کتاب اخلاق خود به گونه ای همه خدایانه خدا و طبیعت را یکی کرده بود. مقامات کنیسه به حاخام صوی اشکنازی در آلتونا درخواستى نوشتند تا درباره این موضوع فتوایى صادر کند. پاسخ حاخام صوى در مجموعه جوابیه هاى شرعى وى در دسترس است. وى در آنجا با توضیح اینکه نیه تو واقعا قصد نداشته مبلغ همه خدایى باشد بلکه خاطرنشان کرده است که نظام طبیعت توسط خدا و مشارکت مشیت الاهى اداره مى شود پشتیبانى تمام عیارى از آراى نیه تو به عمل آورد.
9- موسی بن میمون در سال ۱۱۳۵ میلادی، در کوردوبا در اسپانیا زاده شد. وی ربی، پزشک، ستاره‌شناس، فیلسوف و دانشمند اسپانیایی یهودی بود. وی در سده‌های میانه، در مراکش، اندلس و مصر زیسته و افکار و آرای او در جهان غیریهودی نیز پراکنده شده‌است. او از علمای بزرگ یهود است که در مورد او گفته‌اند: «از موسی (ابن عمران) تا موسی (ابن میمون) کسی مانند موسی برنخاسته است».
ابن میمون بزرگ ترین نام در فلسفه میانه یهودی بود، اما این نه به دلیل خلاقیت چشم گیر او در تفکر فلسفی به معنای دقیق کلمه است، که شایسته چنین شهرتی است، بلکه در عوض برجستگی ابن میمون را – که مشهورترین تدوین کننده شریعت دینی یهود نیز بود – باید بیش تر در حوزه وسیع تلاش او در کتاب «دلالة الحائرین» جست و جو کرد که می کوشد هم شریعت را حفظ کند و هم فلسفه را که پرده دری های آن همان طور که او توجه داشت، مخرب شریعت است، بی آنکه مسائل را کتمان نماید و یا تلاش نماید تا در سطح نظری راه حلی نهایی و عموماً الزام آور را در باب تعارض آن دو تحمیل نماید.
10- اولین شخصی در این خانواده که از نام روثشیلد( روتشیلد، روچیلد ) استفاده کرد ایزاک الچانان روثشیلد بود که در سال ۱۵۷۷ به دنیا آمد. این نام به معنی "سپر قرمز" در آلمانی قدیم است. این خانواده در سال ۱۷۴۴ با به دنیا آمدن میر امشل روثشیلد شروع به کسب قدرت بین المللی کرد. او پسر امشل موزس روثشیلد بود که صرافی بود که با پرنس هس تجارت می‌کرد. او که در گتو (محله یهودی) فرانکفورت به دنیا آمد، یک خانواده بانکداری ایجاد کرد و پنج پسر خود را در پنج مرکز اصلی تجارت اروپا مستقر کرد. نشان خانوادگی روثشیلد یک مشت به همراه پنج تیرکمان است که سمبل پنج شاخه این خانواده بوده و به آیه زبور ۱۲۷ ("مانند تیرهای کمان در دست جنگجو")اشاره دارد. شعار خانوادگی زیر این سمبل نقش بسته‌است:"(اتحاد، صداقت و صنعت). روثشیلدها بسیار مخفی کار می‌کردند. از این رو تعداد کتابهایی که اطلاعات کافی و دقیق در مورد آنها داشته باشد بسیار ناچیز است. بیشتر ثروت این خانواده توسط شاخه لندن آن، ناتان میر روثشیلد به دست آمد. یکی از استراتژیهای مهم این خانواده این بود که کنترل بانک فقط در بین اعضای خانواده می‌چرخید. اینکار باعث می‌شد آنها بتوانند ابعاد فعالیتهای خود را به طور کامل مخفی کنند.
در طرفداری از جنبش صهیونیزم، فعالیتهای یهودی این خانواده به صورت یکدست نبود. بعضی از روثشیلدها از صهیونیسم طرفداری می‌کردند ولیکن بعضی دیگر حتی با تشکیل کشور یهودی مخالف بودند. لرد ویکتور روثشیلد مخالف دادن پناهندگی و یا کمک به یهودیان در زمان هولوکاست بود. در سال ۱۹۱۷ والتر روثشیلد، بارون دوم روثشیلد مخاطب اعلامیه بالفور بود که زمینه ایجاد کشور اسرائیل گردید. بعد از مرگ جیمز جاکوب د روثشیلد در سال ۱۸۶۸، آلفونس روثشیلد پسر بزرگ او، کنترل بانک خانوادگی را در دست گرفت. او یکی از طرفداران سرسخت ارتز اسرائیل بود. آرشیوهای خانوادگی نشان می‌دهد که در سال ۱۸۷۰ سالانه ۵۰۰۰۰۰ فرانک به اتحادیه جهانی آلیانس کمک کرده‌است. بارون ادموند جیمز د روثشیلد، پسر کوچک جیمز جاکوب روثشیلد یکی از کمک کنندگان به اولین مهاجران یهودی به فلسطین بود و زمینهای زیادی را از زمینداران عثمانی خریداری کرد. در ۱۹۲۴ او اتحاد مهاجرت یهودی به فلسطین را تشکیل داد و بیش از ۱۲۵۰۰۰ هکتار زمین خرید. در تل آویو و در شهرهای دیگری نظیر متولا، زیخرون و یاکو، خیابانی به نام او بلوار روثشیلد نام دارد. پارکی در پاریس پارک ادموند د روثشیلد نام دارد. روثشیلدها نقش مهمی در ساختار دولتی اسرائیل داشتند. جیمز ا. د روثشیلد ساختمان کنست را به دولت اسرائیل اهدا کرد. دادگاه عالی اسرائیل نیز توسط دوروتی د روثشیلد ایجاد شده‌است.
11- Haganah کلمه ای عبری به معنای دفاع، عنوان گروه های شبه نظامی یهودی در فلسطین بود که در سال 1948 تشکیل شدند. این تشکیلات در زمان تسلط ترکهای عثمانی بر فلسطین به وجود آمد. در موقع ایجاد کشور اسرائیل تعداد اعضای آن شصت هزار نفر بود که هسته ی مرکزی ارتش اسرائیل را به وجود آوردند-م.
12- اطلاع یافتیم که دکتر حسن ظاظا، استاد دانشگاه عربی بیروت، کتاب بر سر چهارراه را به عربی (علی مفترق الطرق) ترجمه کرده اما هنوز چاپ نشده است. امید آن که بزودی شاهد چاپ این کتاب و کتاب دیگر احدهاآم (موسی) به دست دکتر ظاظا، متخصص در ادبیات عبری و تاریخ یهود، باشیم. دکتر ظاظا در دوران جنگ جهانی دوم در قدس اقامت گزید و در «دانشگاه عبری» این شهر به تدریس پرداخت. بنابراین، تحقیقات او حجت و مورد وثوق است.
این پاورقی را ما در سال گذشته (1965) نوشتیم. اما اینک که سال 1966 را به پایان می بریم و کتاب حاضر راهی چاپخانه است خوشحالم که این خبر مسرتبخش را به آگاهی خواننده ی عرب برسانم که دکتر ظاظا در سال جاری کتاب حول تاریخ الانبیاء عند بنی اسرائیل را منتشر کرده است. این کتاب، که ترجمه ی پاکیزه و روشنی است از زبان عربی، اثر یکی از بزرگان و دانشمندان یهود و متخصص در تورات و عقاید یهود است به نام «م. ص. سیجال». از طریق این کتاب خواننده ی عرب می تواند برای نخستین بار با یک شیوه ی علمی آسان از مسأله ی نبوت در نظر یهود آگاه شود. دکتر ظاظا با این کار خود خدمت بزرگی کرده است و امید آن که بتواند بزودی دو کتاب یاد شده ی احدهاآم را نیز به عربی ترجمه و منتشر کند.
13-( Moses (Moshe) Hess (1812-1875.

 

منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).